آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند.......آيا بود كه گوشه چشمي به ما كنند
 
 
 



This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.










 
Sunday, April 06, 2003
 
.:: انتخاب بین اشرار ::.

* نگاهی دیگر بر تهاجم نظامی آمریکا به عراق *

هنگامیکه در بعدازظهر روز یکشنبه هفتم یونی 1981 ، تعداد شانزده هواپیمای جنگنده اسرائیلی ، پایگاه هوایی اتزیون در سینا را ترک کردند، هدف رآکتور اتمی تموز در عراق بود. جنگنده های اسرائیلی، بدون اینکه از سوی رادارهای اردن، عربستان و عراق، مشاهده شوند، در طی دو دقیقه، رآکتور اتمی را با خاک یکسان کرده و به پایگاه خود برگشتند.
این عملیات، اولین نشانه بکارگیری دکترین بگین بود. این دکترین که طراح اصلی آن مناخیم بگین نخست وزیر پیشین اسرائیل بود، چنین محتوایی دارد: - هر کشور عربی یا مسلمان که تلاش برای دستیابی یا ساخت سلاحهای اتمی داشته باشد ، بعنوان یک خطر جدی برای اسرائیل محسوب گردیده و به هر قیمت ممکن بایستی نابود شود.- نخست وزیر کنونی اسرائیل، آریل شارون نیز، از طراحان و هواداران این دکترین است.
این حمله اولین تهاجم وتجاوز اسرائیلی به یک کشور عربی نبود. در پنجم یونی 1967 ، اولین روز از جنگ شش روزه، نیروی هوایی اسرائیل، در یک اقدام غافلگیرانه و یک جانبه، نیروی هوایی مصر را ، تقریبا نابود ساخت. این حمله بر چنین استدلالی بنا شده بود که جنگ با اعراب اجتناب ناپذیر خواهد بود و لذا اولین ضربه از نظر تاکتیکی تعییین کننده است.
در برهه کنونی نیز ، جنگ با اعراب اجتناب ناپذیر می نمود. فعالیت های هسته ای صدام حسین، ضرورت اقدام عاجل بر طبق دکترین بگین را پیش روی شارون می نهاد. تفاوت ماجرا با سال 1981 در اجرا کننده دکترین بود، و امریکا بعنوان مجری وارد میدان شد.
حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 به امریکا، رژیم بوش را در این نظریه، که قدرتهای شر همواره مترصد ضربه زدن به منافع امریکا خواهند بود ، بکلی متقاعد ساخت. القاعده سرحلقه ارتباط با محور شر بود که عراق ، ایران و کره جنوبی در اضلاع سه گانه آن ، قرار می گرفتند.
فعالیت های هسته ای این سه کشور، و روش ضد امریکایی سیاست خارجی آنها، به عنوان یک خطر مستقیم برای منافع جهانی آمریکا، مورد طرح و ادعا قرار می گیرد. خطر اساسی در احتمال واگذاری سلاحهای اتمی از سوی هر یک از این کشورها به شبکه های تروریستی خواهد بود. شبکه هایی که قادرند ، هواپیماهای مسافربری را، بدون توجه به جان افراد خود و سرنشینان غیر نظامی آن ، به ساختمان ها بکوبند ، بطور قطع در بکارگیری سلاحهای اتمی و میکربی ، برای درهم کوبیدن اقتدار امریکا ، لحظه ای هم شک و تردید به خود راه نخواهند داد. خصوصا آنکه به اعتقاد بنیادگرایان اسلامی ، هر امریکایی که با پرداخت مالیات ، موجب حفظ و رشد فرهنگ و حاکمیت امریکایی می شود مستوجب مرگ است و در نتیجه تفاوتی بین شهروندان عادی و اهداف حکومتی وجود ندارد.
بنابرین امریکائی ها خود را محق به دفاع در برابر این خطر می دانند. این حق دفاع که در ماده 51 قانون عمومی ایالات متحده نیز تصریح شده است ، البته اشاره ای به حق تهاجم مستقیم نظامی امریکا به یک کشور دیگر ندارد.اما حقوقدانان و نویسندگان فراوانی یافته می شوند که این تهاجم را عادلانه و بحق توجیه می کنند. مشروط بر آنکه خطر مذکور واقعی و موجود باشد. و تهاجم نیز به عنوان تسویه حساب و تنبیه مجرم بکار رود. همین شرط سوالی را در بطن خود به همراه می آورد ، که تهاجم امریکا به عراق، تا چه حد در چارچوب این ماده می گنجد ، و عراق تا چه حدودی ، یک خطر جدی برای امریکا به شمار می آید، تا این تهاجم را توجیه کند؟
مسلما ، عراق یک تهدید مستقیم نظامی برای ایالات متحده نبوده است و بر خلاف ادعای امریکا ، هیچ گونه سند قابل قبولی نیز، در زمینه ارتباط این کشور با القاعده ، عرضه نشده است. جالب توجه است که در این رابطه ، کل ادعاهای امریکا ، بر ادعاهای مشابه یک استاد اسرائیلی دانشگاه حیفا ، بنام آماتزیا بارام ، استوار بوده است . وی مدعی در دست داشتن مدارکی ، دال بر تماسهای حکومت عراق با القاعده بوده ، و این مدارک را به کمیسیون امنیت ملی در کنگره امریکا ارائه داده است. این مدارک تا به امروز با توجیه امنیت ملی ، از چشم مردم و رسانه ها پنهان مانده اند.
واقعیت این است که حکومت عراق ، و شبکه تروریستی القاعده ، نه تنها ارتباطی با یکدیگر نداشته اند ، بلکه از جهات متعددی ، سقوط صدام ، موجب رضایت و خوشدلی متفکرین و رهبران این شبکه خواهد بود. صدام همواره تهدیدی برای سرزمین مقدس - عربستان سعودی - بوده است. وی بر خلاف نمازهای ظاهری اش ، مذهبیون و رهبران آنها را قتل عام کرده است. قدرت مطلقه صدام در عراق ، همواره مانعی برای ظهور و رشد بنیادگرائی اسلامی بوده است. یک عراق بدون صدام اتفاقا زمینه مناسبی برای رشد بنیادگرایانی از نوع مورد نظر القاعده خواهد بود.
لذا ، این تصور که یکی از اهداف اصلی این تهاجم امریکایی، بکارگیری غیر مستقیم دکترین بگین ، و نابودی تمام توان هسته ای عراق بوده است، دور از واقعیت نیست. مدتها پیش، بیل کلینتون ، رئیس جمهور سابق امریکا، طی یک سخنرانی در کنگره حزب اعیان انگلستان، اظهاراتی کرد که بسیار قابل تامل است. وی گفت :- بازرسان سازمان ملل ، سلاحهای اتمی زیادی در عراق کشف و نابود کرده اند. بسیار بیشتر از آنچه که ما در جریان جنگ دوم خلیج ( فارس ) بدست آوردیم. وی ظاهرا فراموش کرده بود که امریکا در آن هنگام هدف جنگ را آزادسازی کویت اعلام می کرد و نه پیدا کردن و نابودی تجهیزات اتمی عراق.
نهایت اینکه ، با مد نظر گرفتن دکترین بگین ، چنانچه امریکا به عراق حمله نمی کرد، مطمئنا آریل شارون ، با توجه به پایبندی و اعتقاد به دکترین مذکور و با آگاهی از زور مداری و قدرت اسرائیل در منطقه ، و با اطمینان از حمایت همه جانبه امریکا ، این حمله را آغاز می کرد. با این تفاوت که تهاجم اسرائیل به عراق ، مسلما عواقب و عکس العمل های بسیار متفاوت و خطرناک تری در منطقه و ملل آن ایجاد می کرد.
به نظر می رسد که منطقه، پیش از آغاز جنگ ، در میان دو انتخاب واقع شد. شر اسرائیلی یا شر آمریکائی؟ و از این میان، شر آمریکایی را ترجیح داد.

 


$...................COPYRIGHT MARDANEH 2002